یکی از صحنههای نمایش"خواب آهسته با مرگ" محمد چرمشیر هست که همه بازیگران در آن حضور دارند. صحنهای در یک کافیشاپ. حسن معجونی میگوید:«همگی چند دقیقه فرصت دارید تا یک فضای وهم آلود و ترسناک ایجاد کنید.» و منتظر میماند تا ببیند بازیگران چه میکنند.
یکی از صحنههای نمایش"خواب آهسته با مرگ" محمد چرمشیر هست که همه بازیگران در آن حضور دارند. صحنهای در یک کافیشاپ. حسن معجونی میگوید:«همگی چند دقیقه فرصت دارید تا یک فضای وهم آلود و ترسناک ایجاد کنید.» و منتظر میماند تا ببیند بازیگران چه میکنند.
بهاران بنیاحمدی:
تالار مولوی تاریک است. انگار همه مسئولان امروز رفتهاند مرخصی روز پنجشنبه تق و لق است. مثل همه روزهای قبل از تعطیلات. تالار مولوی تاریک است و تنها یک پروجکشن روشن در تمام سالن پیدا میشود که آن هم مستقیم میخورد توی چشم بازیگرها و بیشتر احساس بازجویی به آدم دست میدهد تا بازیگری. کنتراست این نور مستقیم با تاریکی سالن آن قدر زیاد است که ضد نور میشوم و ورودم را هیچ کس نمیفهمد.
حسن معجونی نشسته است و دیواری که صحنه خیالی بازیگران است مقابل او قرار دارد. سینا رازانی دو لنگه دیوار به هم چسبیده را باز میکند و آرام آرام خودش را به تماشاگر خیالیاش که جز من، حسن معجونی و آوا عربشاهی کسی نیست، نشان میدهد. دیالوگش را میگوید. آن قدر همه چیز پر از طنز است که حسن معجونی هم میخندد. حتی بیش از بقیه. اصلاً قرار است نمایش خلاق باشد و طنز. یکی از صحنههای نمایش"خواب آهسته با مرگ" محمد چرمشیر هست که همه بازیگران در آن حضور دارند. صحنهای در یک کافیشاپ. حسن معجونی میگوید:«همگی چند دقیقه فرصت دارید تا یک فضای وهم آلود و ترسناک ایجاد کنید.» و منتظر میماند تا ببیند بازیگران چه میکنند.
پانتهآ بهرام، محمد جوزی، لیلی رشیدی، نوید هدایتپور، رضا بهبودی، سعید چنگیزیان، داریوش موفق و افشین خورشیدباختری همه بازیگرانی هستند که این صحنه را باید خلق کنند و فکرش را بکنید این نامها کنار هم چه جور صحنهای را میتوانند خلق کنند؟!
دیوارها کنار میرود و بچههای گروه اتودهایشان را نشان میدهند. بر آن چه از خلاقیت است را روی صحنه میبینی، صحنه وهمآلودی که کارگردان سراغش را میگیرد آن قدر خلاقانه است که لحظهای حسن معجونی سکوت میکند و مبهوت به صحنه نگاه میکند. وهم، ترس و البته مثل همه اتودهای بچههای گروه خندهدار و کمیک. خندهای وصف نشدنی که بیاغراق در عین ترس و توهم تو را چند دقیقهای میتواند بخنداند.
پانتهآ بهرام آن قدر فوقالعاده است که ناخودآگاه من، حسن معجونی، ساسان پیروز و یکی دو نفر در پشت صحنه برایش دست میزنیم. معجونی میگوید:«همین اتود را حفظ کنید!» اما بچهها انگار خوششان آمده، هی از کارگردان وقت اضافه و کمی وسایل صحنه قرض میگیرند و اتودهای خلاق جدیدی میزنند. انگار تبدیل شده است به یک سرگرمی خندهدار که هر چه خلاقیت است از بازیگر بیرون میکشد. کارگردان هم به بازیگرانش اعتماد میکند و سکوت میکند تا اتودهای بعدی را ببیند. در صحنهای محمد چرمشیر درباره مراسم اعدام حرف زده است ولی اجرای بچههای بازیگر آن را تبدیل به صحنهای کمیک اما همراه نوآوری میکند.
اشکان جنابی، داریوش موفق و سعید چنگیزیان طناب دار را گرفته و با شیطنت از آن بالا میروند، به آن آویزان میشوند و انواع دار زدن با طناب را امتحان میکنند. اگر کسی همین حالا در را باز کند مطمئن میشود که حسن معجونی نمایشنامه"تارزان" را اجرا خواهد کرد اما همه این خندهها و شیطنتها باعث میشود کارگردان ایدههای تازهای به کار اضافه کند و با اطمینانش به بازیگران به فضای خودمانیتری در نمایش کمدیاش برسد.
طرح اولیه پوستر نیز امروز آماده شده است و روی میز کارگردان است. پوستر صالح تسبیحی هم به طنز گروه کمک کرده است. شیطنت گرافیکی که با عکس بازیگران شده است، همه را به خنده واداشته، هرازگاهی در بین دیالوگها نقبی به پوستر هم زده میشود که خیلی زیبا و هماهنگ با مضمون نمایش است.
همه چیز این جا شبیه خنده درمانی است. قرار است اجرا هم همین قدر شاد و متکی بر طنز موقعیت باشد. حسن معجونی ساعتش را نگاه میکند، 5 بعدازظهر است. تمرین را تعطیل میکند، لباس میپوشد که برود، اما پانتهآ بهرام و محمد جوزی در نهایت تعجب اصرار میکنند که بمانند و صحنههای جدیدی از نمایش را تمرین کنند. وجدان کاریشان گرچه قابل ستایش است اما بقیه بازیگران ترجیح میدهند که استراحت کنند و به قول خودشان شنبه با انرژی کامل تمرین کنند. سالن مولوی تاریک است. اما انرژی نصفه و نیمه بازیگران مرا به عنوان تماشاگر به وجد آمده است. وای به حال انرژی کامل و اجرای اصلیشان روی صحنه تالار مولوی.